قیژ و قیژ کنان به پیش میراندند
بر در خانه ای پوشیده از گلهای پیچک سبز توقفی همیشگی داشتند
صاحب گاری ،گونی پیازی کم کرد و چرخها نفسی تازه کردند
سنگفرش محله هنوز از جنس خارو خاشاک بود و از پاهای برهنه چرخها خون میچکید
غباری به هوا برخاست و دایره های فرسوده ارابه به سرفه افتادند
پلکها را بر هم ساییدند
چرخهای فربه و براق، هیولای اهنینی را با غررو حمل میکردند
صیقل چرخها ی اتوکشیده،نور را به چشم دایره های ترک برداشته ارابه تیز کرده بودند
چشمهای مغرور چرخهای فربه به خنده افتادند
مراقب باشید چوبی لای شما گیر نکند
این را گفتند و قهقهه کنان دور شدند
روز بعد چرخهای ارابه، هیولا را منتظر بر در دکانی دیدند که بر سر درش چنین نگاشته شده بود:
پنچر گیری عباس اقا
سلام آوا جون
خدا قوت
واقعا لذت میبرم وقتی نوشته هاتو میخونم
دوستت دارم
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
سلام و درود بر شما آوا خانم وبلاگ پر محتوایی دارید امیدوارم دیگران قدر شناس باشند و از مطالبی که در اختیارشان گذاشته اید استفاده کنند.سپاس گذارم .یک قلب سرزنده، زندگی دراز دارد
34802 بازدید
5 بازدید امروز
20 بازدید دیروز
116 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian